وای باران
خیلیا این هوای بارونی رو هوای دو نفره می دونن ولی من هیچ وقت همچین حسی نداشتم.. دو نفره که باشی دیگه حواست به هوا نیست.. میری دنبال حرفا و گپ زدن های خودتون و از حس و حال این هوا فارغ میشی.. فقط هر از گاهی نگاهی میندازی به آسمون و میگی عجب هوای خوبیه.. ولی تنها که باشی همه حواست به خود آسمون و بارون و عمق تیرگی ابرهاست با هزار تا تصویری که از پی این هوا و ابرها تو ذهنت ساخته میشه.
افق دیدت کاملن محدوده ولی افق روحت و پرنده ذهنت کاملن نا محدود.. می پره به هر طرفی که دلت می خواد.. یاد شعر باران حمید مصدق می افتی.. یاد گذشته ها.. یاد چیزایی که از دست رفت.. یاد اون زوایای پنهان دلت که این هوا آوردتش رو..
غیر ممکنه بارون بیاد این فکر نیاد تو ذهنم که الان بالای سرم یه دریاست.. دریایی که قطره قطره میاد پایین.. اگر می خواست یباره بیاد دیگه چیزی از بشر و تمدن بشری نمی موند.. این دریای هوایی از چندین کشور و هزاران شهر عبور می کنه و همه جارو سیراب میکنه و زندگی میبخشه.. بعضی وقتام ما با طبیعت بد رفتار میکنیم و این نعمت رو تبدیل می کنیم به عذاب.. پوشش گیاهی رو از بین میبریم و جذب آب تو خاک رو میاریم پایین یا مسیر رودخونه هارو از بین میبریم و شروع می کنیم به عمارت ساختن، مسیر های خروج و تخلیه آب رو میبندیم و هیچ مسیری براش تعریف نمیکنیم.. بعد که طبیعت رفتار طبیعیش رو انجام میده میگم بلایای طبیعی.. بلای طبیعت ما هستیم.
- ۹۴/۰۸/۱۱
- ۶۵۷ نمایش