گل مرداب

شخصی

گل مرداب

شخصی

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

تغییر

۲۸
مهر

یه چند وقتیه که همه وقتمو گذاشتم تو اداره.. هر وقت تصمیم گرفتم بنویسم یه کاری، اتفاقی یا بحرانی پیش اومده که نتونستم.

از وقتی که نامه نوشتم به رییس که وضعیت اداره و انجام کارها خیلی سلیقه ایی و بدون پشتوانه ست و هیچ سیستم کار آمدی تو اداره نداریم تقریبن دو ماهی می گذره. از اون موقع همه سعی و تلاشم و وقتم تو اداره سر مهم ترین و وحشتناک ترین موضوع بشریته.. لغت ش خوبه ولی برای دیگران. به خودمون که میرسه یه غول وحشتناک میشه. منظورم تغییره.

الان سیستم پرداخت حقوق و اضافه کار و تعطیل کار و شب کارو .... رو دارم انجام میدم. قرار شد سه ماه نظارت کنم روی این روشی که پیشنهاد دادم. تو این سه ماه نقاط ضعفش بررسی و اصلاح بشه. تا قبل از این دست مسئول امور اداری بود. براش شده بود وسیله قدرت و فشار. هیچ روش و سیستم قانون مندی نداشت تو این چند سال.. همیشه آخر ماه جو روانی بدی درست میشد و گاهی تبدیل به بحران می شد. تو این چند سالم اصلن تمایلی نداشتن این روش مریض رو درست کنن. انگار همه مسولین به دنبال حکومت کردنن تا مدیریت کردن. البته از دخالت من تو حوزه کاریشون ناراحتن ولی یه جایی باید رویه های خراب اصلاح بشن. معتقدم کارها از شخصی گری باید خارج بشه و رو سیستم قرار بگیره. اعمال سلیقه های شخصی همیشه نارضایتی و بی انگیزه گی بدنبال میاره.

اولش فکر نمی کردم ایجاد تغییر انقد سخت باشه ولی اعتراف می کنم از چیزی که فکرشو می کردم خیلی سخت تره. هیچ معاون و مسولی نمی خواد حوزه حکومتیش دستخوش تغییر بشه و مقاومت های زیادی میکنه. جالبه که همشون تغییر تو حوزه معاونت دیگرو لازم می دونن ولی برای خودشونو نه. یکی از بزرگ ترین مشکلات سازمان های خدماتی، اداری، تجاری و اقتصادی و ... کشور همین بی برنامه گی و نداشتن سیستم کارآمده. همه دچار روز مرگی میشن. هیچ ابزار انگیزشی تعریف نشده. همه دنبال سرویس کردن دهن مردمن. امیدوارم که این رویه ها تغییر کنه.

فقط نقطه قوت و امیدش اینه که رئیس همراهه.



درد

۱۴
مهر

امروز اول صبح که وارد دفترم شدم دیدم یه پسر حدودن 25 26 ساله وارد دفترم شد. تو دستش یه نامه بود که سراغ یکی از همکارارو گرفت. ناخوداگاه کنجکاو شدم نامه شو ببینم. ازش گرفتم خوندم دیدم نوشته سرطان خون دارم و زن و بچه تازه متولد شدمم مبتلا شدن و هزینه درمانمون بالاست و نمی تونم از پسش بر بیام. نوشته بود من یکی از نیروهای پیمانکاری اداره شما هستم که 13 ساله اینجا مشغول به کارم.

گفتم مطمئنی سرطان خون داری؟ گفت آره دکترا گفتن. گفتم اشتباه می کنی. اگه زن و بچه تم مبتلا شده باشن یا ایدز داری یا هپاتیت. ی سری نسخه و برگه دستش بود که نشونم داد. یکیش برای آزمایشگاه بود که دکتر نوشته بود به ایدز مبتلا شده. اونم سر کار. از طریق سرنگ.

خیلی حالم گرفته شد. به همکارم گفتم زیر نامه ش بنویسه کمک مالی بهش بشه. بعد مسئول سلامت اداره رو صدا زدم و بهش گفتم مشکل این بنده خدارو پیگیری کن.. نه سواد داره و نه اطلاع.. با پیمانکارشم صحبت کن که بهش کمک کنه و بیمه شو براش درست کن.. قرار شد به انجمن بیماری های خاص تلفن بزنه و تحت حمایت اونجا قرارشون بده.

رییس اداره نیم ساعت بعد از رفتن اون پسر اومد تو دفترم.. حرفای کاری که تموم شد بهش گفتم همچین موردی پیش اومده.. نیروی ما نیست و نیروی پیمانکاره ولی بهش کمک کنیم. تو این سن خودش و زنشو بچه تازه بدنیا اومده ش دچار این بیماری شدن.. اونم بخاطر سهل انگاری پیمانکار. گفت الان به مسئول مالی میگم..

خیلی حالم گرفته شد از صبح وقتی دیدم که چه بلایی سرش اومده بدون اینکه خودش تقصیری داشته باشه تو این مشکل.. حالا اون زن و اون بچه تازه متولد شده با این بیماری چه سرنوشتی در انتظارشونه..

فقط امیدوارم بتونن بیماریشونو کنترل کنن.. میشه کنترلش کرد به شرطی که زود اقدام کنن.. قرار شد مسئول سلامت اداره تا شنبه همه کاراشو ردیف کنه و گزارششو بهم بده.

براشون دعا کنین.